خدا بود و دیگر هیچ نبود
شهید دکتر مصطفی چمران

 رئیس‌جمهور در دسته‌ی زرهی

محل استقرار ما در اين هشت، نه ماهى كه در منطقه‌ى عمليات بودم، «اهواز» بود، نه «آبادان». يعنى اواسط مهر ماه به منطقه رفتم (مهرماه 59 تا اواخر ارديبهشت يا اوايل خرداد 60). يك ماه بعدش حادثه‌ى مجروح شدن من پيش آمد كه ديگر نتوانستم بروم. يعنى حدود هشت، نه ماه، بودن من در منطقه‌ى جنگى، طول كشيد. حدود پانزده روز بعد از شروعِ عمليات بود كه ما به منطقه رفتيم. اوّل مى‌خواستم بروم «دزفول». يعنى از اين‌جا نيّت داشتم. بعد روشن شد كه اهواز، از جهتى، بيشتر احتياج دارد. لذا رفتم خدمت امام و براى رفتن به اهواز اجازه گرفتم، كه آن هم براى خودش داستانى دارد. تا آخر آن سال را كلاًّ در خوزستان بودم و حدود دو ماه بعدش هم تا اواخر ارديبهشت يا اوايل خرداد 60 رفتم منطقه‌ى غرب و يك بررسى وسيع در كلّ منطقه كردم، براى اطّلاعات و چيزهايى كه لازم بود؛ تا بعد بياييم و باز مشغول كارهاى خودمان شويم. كه حوادث «تهران» پيش آمد و مانع از رفتن من به آن‌جا شد ...



ادامه مطلب ...


           
 خاطره ای از زبان همسر دکتر چمران
 
حاضر نبود كولر روشن كند!
 
تا روزي كه ايشان زخمي شد. آن روز عسگري – يكي از بچه هايي كه در محاصره سوسنگرد با مصطفي بود – گفت :
- اكبر شهيد شد، دكتر زخمي.
 
من ديوانه شدم ، گفتم : كجا؟
 
گفت : بيمارستان.
 
باورم نشد. فكر كردم ديگر تمام شد. وقتي رفتم بيمارستان، ديدم آقاي خامنه اي آنجا هستند. مصطفي را از اتاق عمل مي آوردند، مي خنديد. خوشحال شدم. خودم را آماده كردم كه منتقل مي شويم تهران و تا مدتي راحت مي شويم. شب به مصطفي گفتم : مي رويم؟ خنديد و گفت:
- نمي روم. من اگر بروم تهران روحيه ي بچه ها ضعيف مي شود . اگر نمي توانم در خط بجنگم ، لااقل اينجا باشم، در سختي هايشان شريك باشم.
 
من خيلي عصباني شدم. باورم نمي شد. گفتم:
 
- هر كس زخمي مي شود ، مي رود كه رسيدگي بيشتر بشود. اگر مي خواهيد مثل ديگران باشيد، لااقل در اين مسئله مثل ديگران باشيد.
 
ولي مصطفي به شدت قبول نمي كرد. مي گفت:
 
- هنوز كار از دستم مي آيد . نمي توانم بچه ها را ول كنم. در تهران كاري ندارم.
 
حتي حاضر نبود كولر روشن كند . اهواز خيلي گرم بود و پاي مصطفي توي گچ.
 
پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون مي آمد، اما مي گفت:
 
- چطور كولر روشن كنم ، وقتي بچه ها در جبهه زير گرما مي جنگند؟
 
همين غذايي را مي خورد كه همه مي خورند.
 
همسر شهيد دكتر چمران – چمران به روايت همسر


           
چهار شنبه 4 آبان 1390برچسب:شهید چمران,خاطره,همسر,, :: 11:40
مسعود

21) چند بار اتفاق افتاده بود که کنار جاده، وقتی از این ده به ده دیگر می رفتیم، می دید که بچه ای کنار جاده نشسته و دارد گریه می کند. ماشین را نگه می داشت، پیاده می شد و می رفت بچه را بغل می کرد. صورتش را با دستمال پاک می کرد و او را می بوسید. بعد هم راه بچه شروع می کرد به گریه کردن. ده دقیقه، یک ربع، شاید هم بیش تر.

22) ماهی یک بار، بچه های مدرسه جمع می شدند و می رفتند زباله های شهر را جمع می کردند. دکتر می گفت "هم شهر تمیز می شود، هم غرور بچه ها می ریزد."

23) جنوب لبنان به اسم دکتر مصطفی می شناختندش. می گفتند "دکتر مصطفی چشم ماست، دکتر مصطفی قلب ماست."

24) من نفر دومی بودم که تنها گیرش آوردم. تنها راه می رفت؛بدون اسلحه. گفتم "من پول گرفته م که تو رو بکشم." چیزی نگفت. گفتم "شنیدی؟". گفت "آر ه." دروغ می گفت. اصلا حواسش به من نبود. اگر مجبور نبودم فرار کنم، می ماندم ببینم این یارو ایرانیه چه جور آدمی است.
 



           
دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:شهید چمران,خاطره,کوتاه,دوستان, :: 17:13
مسعود

يك پزشك دوران دفاع مقدس گفت: يك تركش از نصف ران و انگشت پاي چمران را مجروح كرده بود؛ همه تخت‌ها هم پر بود؛ به‎ناچار با دكتر دوايي تختي مهيا كرديم و چون داروي بيهوشي هم نبود، شهيد چمران را با همان وضعيت عمل كرديم؛ بعد از عمل علي‌رغم دردي كه داشت آرام زير لب ذكر مي‌گفت. به گزارش سایت ساجد، دكتر عبدالجليل كلانتر هرمزي فوق تخصص جراحي پلاستيك و رئيس بيمارستان 15 خرداد كه تاكنون بيش از صدها جراحي جمجمه جدا از عمل‌هاي جراحي سر و صورت انجام داده است، به عنوان معدود جراحان پلاستيك در خاورميانه در زمينه جراحي جمجمه شناخته مي‌شود؛ وي از دفاع مقدس و حضور رهبر معظم انقلاب و شهيد مصطفي چمران خاطرات بكري دارد؛ اين پزشك بسيجي براي بيان خاطرات خود كه از شليك نخستين تا آخرين گلوله در جبهه‌ها حضور داشته و در حوزه علوم و دانش نيز از جمله نخبگان پزشكي كشور و دنيا به حساب مي‌آيد، در معرفي خود مي‌گويد: رامهرمزي‌ام، پزشكي خوانده‌ام، اسلحه جبهه‌ام پنس و قيچي بود و حال سفيد پوش در خدمت هم‌ميهنانم درس عشق پس مي‌دهم...



ادامه مطلب ...


           

   «دکتر چمران واقعا یک نابغه نظامی و علمی بود. ابتکارهای ایشان در جبهه‌ها واقعا شگفت‌انگیز بود.  ما فقط به سه مورد آن‏ اشاره می‏کنیم. یکی از آنها،قصه‏ خورشیدی‏ هاست .

 «مومن مجمع اضداد است.» البته سبب معیار دنیوی ما انسان هاست که بین کارهای مومن تضاد و تناقض میبینیم.در دورانی که عرفان با چله نشینی و گوشه گیری تعریف میشد ،چمران هم دعای «کمیل» را ترجمه کرد و هم بالاترین دوره های «جنگ چریکی» را دید.کسی که عنوان تز دکتری او «باریکه الکترون در منگترون با کاتد سرد» بود،روزی در کنار امام موسی صدر به یاری فقرای لبنان شتافت و روز دیگر وزیر دفاع امام خمینی بود و هم چون یک سرباز در سوسنگرد جنگید.دکتر رضا امراللهی در گفتگو با مثلث به 3 ابتکار جالب از شهید عارف مجاهد دکتر چمران در دوران 8 ساله دفاع مقدس اشاره کرده که خواندنی است:



ادامه مطلب ...


           

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد

درباره وبلاگ


«روحیه‌ی پر نشاط و دل‌های پاك دانشجویان این امید را به انسان می‌بخشد كه نه به نحو استثنا بلكه به نحو قاعده فرآورده‌ی دانشگاه جمهوری اسلامی چمران‌ها باشند.»
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 633
بازدید کل : 110431
تعداد مطالب : 112
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1